نقالی شاهنامه در قهوه خانه های آذربایجان

رویکرد انتقادی به روایت غالب ناسیونالیسم ایرانی و باستانگرایی

یکشنبه ۲۷ مهر ۰۴

نقالی شاهنامه در قهوه خانه های آذربایجان



دکتر جواد طباطبایی در مقاله‌ای مدعی هستند:

راستی دولت تدبیر و امید با چه رویی می‌خواهد به مردم آذربایجان، که سده‌ها در قهوه‌خانه‌های شهرهای خود گوش به نقالی داستان‌های شاهنامه سپرده‌اند، اعلام که از این پس افسانه‌های «دده قورقود» جای داستان‌های رستم و سهراب را گرفته است.

باید پرسید این نقالی برای مردم عادی (و نه مستوفیان دو زبانه که زبان فارسی را متوجه می‌شدند) براساس کدام ترجمه ترکی شاهنامه انجام می‌شده است؟

زیرا شاهنامه در قرون و اعصار گذشته، در ایران به ترکی ترجمه نشده و یک ترجمه ترکی منظوم که به دستور ممالیک مصر در قرن چهارده انجام گرفته است، آنچنان ناشناخته بوده که در قرن بیستم توسط پرفسور یاساکوفسکی کشف شده پس در قهوه خانه های آذربایجان قرائت نمیشده که ناشناخته بوده است.

بعدها نیز عثمانیها تلاش‌هایی برای ترجمه شاهنامه انجام داده‌اند. اما این ترجمه ها منثور بوده و فقط شامل قسمتهایی از شاهنامه بوده است. همچنین نظر به دشمنی تاریخی قزلباشان آذربایجان و عثمانی، انتظار نمی‌رود که این ترجمه‌ها در قهوه‌خانه‌های آذربایجان قرائت شوند.

سایر ترجمه های ترکی شاهنامه مربوط به قرون 20 و 21 است.

به عنوان مثال در سال ۲۰۱۶ ترجمه ای از شاهنامه به زبان ترکی استانبولی منتشر گردید و در سال ۱۹۰۳ ترجمه ای از شاهنامه به ترکی عثمانی منتشر شد. همچنین با حمایت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه شاهنامه به زبان ترکی آذربایجانی در سال ۱۳۸۹ تکمیل شد و در باکو به چاپ رسید (۱۵ سال پیش)

اگر منظور از شاهنامه خوانی ملی فقط تعداد اندکی مستوفی در بین جمعیت انبوه آذربایجان است، حرفی نیست.

ولی اگر منظور از ملی، شاهنامه خوانی برای توده مردم آذربایجان در زمان صفویه و قاجار است که به نظر می‌رسد ترجمه ترکی شاهنامه توسط صفویان و قاجاریان انجام نگرفته است. پس قاعدتا برای عامه مردم آذربایجان شاهنامه خوانی انجام نمی‌گرفته است.

برای نگارنده این سطور قابل درک نیست که وقتی در آذربایجان سنت آشیقی وجود دارد، وقتی حداقل دو تن از پادشاهان ایران در عصر صفویه دیوان شعر ترکی دارند، چرا چنین تصور می‌شود که پیوند فرهنگی ملی فقط با شاهنامه انجام می‌گرفته است؟

اطلاعات موجود نشان می‌دهد که شاهنامه جز مفاد درسی مکتبخانه‌ها نیز نبوده است.

به عنوان مثال مرحوم احمد کسروی می‌نویسد:

بچه چون به مکتب می رفت نخست الفبا می‌خواند و پس از آن "عم جز" را از سوره "قل اعوذ" آغاز می‌کرد و پس از آن قرآن را فرا می‌گرفت و می خواند. پس از آن گلستان سعدی، جامع عباسی، نصاب، ترسل و ابواب جنان و تاریخ نادر و تاریخ معجم را یکی پس از دیگری فرامی‌گرفت و همینطور زبان یاد می‌گرفت تا پس از چند سال به این نتیجه می رسید که فارسی خواندن و نوشتن را فرا گرفته است.

مرحوم جعفر شهری می‌نویسد:

در سال اول الفبا، صداها، قرائت و نوشتن حروف و بعضی کلمات دو یا سه حرفی را می آموخت. در سال دوم "عم یتسائلون" و در سال سوم گلستان سعدی آموزش داده می شد. یعنی دروس مکتب از یادگیری قرآن و گلستان سعدی فراتر نمی رفت. چنان که کودک یا بزرگسال این دو را فرامیگرفتند با سواد تلقی می‌شدند.

خانم زهرا حامدی می‌نویسد:

در برخی دیگر از مکتب‌خانه‌ها، کودکان هم‌زمان با روخوانی قرآن یا پس از اتمام آن، به خواندن کتاب‌های فارسی با راهنمایی مکتب‌دار می‌پرداختند. از جمله‌ی این کتاب‌ها می‌توان از کتاب جودی (کتاب در مدح و ثنای شهیدان کربلا)، خاله‌سوسکه (داستان قدیمی)، عاق والدین، گلستان سعدی و ترسل (مجموعه‌ای از صنایع ادبی چون ترصیع، جناس، قلب، تشبیه و غیره) افزون بر این کتابها، رساله‌ی مرجع تقلید زمان نیز تدریس می‌شد. از دیگر دروس مکتب‌خانه‌ها پس از آموزش «الفبا» و «قرآن»، کتاب سعدی (به ویژه گلستان دارای حکایت‌های فراوانی در قالب داستان بود)، جامع عباسی، نصاب (در بردارنده‌ی قواعد عربی به نظم)، ترسل (مربوط به نامه‌نگاری و مکاتبات رسمی)، ابواب‌الجنان، تاریخ نادری، تاریخ معجم و دیوان‌های شاعران چون کلیات سعدی، غزلیات حافظ، خمسه‌ی نظامی، دیوان سنایی غزنوی، مثنوی معنوی و در برخی موارد، خلاصه‌الحساب شیخ بهایی در علم حساب بود. افزون بر این‌ها، مقداری از اصول و اعداد نیز برای فهم تقویم و محاسبات روزمره آموزش داده می‌شد.

پس از آشنایی با قرآن، کتابهای فارسی شروع می‌شد که معمولا گلستان و دیباچه آن بود و کودکان آن را حفظ می‌کردند.
در خانواده‌هایی که سواد خواندن و نوشتن داشتند اغلب کتابهایی وجود داشت که معمولاً همانها را بچه‌ها به مکتب می‌بردند و می‌خواندند. ازاین رو، در مکتب انواع کتابها مانند و موش و گربه اثر عبید زاکانی، نان و حلوا و شیر و شکر از آثار شیخ بهایی تا قابوسنامه اثر عنصرالمعالی کیکاوس بن وشمگیر زیاری و بهارستان نورالدین عبدالرحمان جامی برده و خوانده می‌شد.

در نهایت با توجه به اطلاعاتی که در کتاب "برادرم صمد" تالیف شادروان اسد بهرنگی قید شده است و با توجه به خاطرات والدین این نویسنده فقید آذربایجانی به نظر می‌رسد برخی از داستان‌ها و اشعاری که در قهوه‌خانه‌های آذربایجان نقالی می‌شده است، عبارت بودند از:

اصلی و کرم، لیلی و مجنون، کور اوغلو  

رجوع شود به کتاب برادرم صمد صفحات 99 و 100
 
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد